خلوت من
یکی دو روز تا ماه رمضان که مونده بود از بابام پرسیدم: «به نظرتون برای شروع این ماه, چه مطلبی توی وبلاگم بذارم؟» بابا هم خیلی سریع جواب داد: «به نظر من بنویس به احترام این ماه عزیز, دیگه مطلبی نمی ذارم توی وبلاگ و به جاش این ماه رو با عبادت و نیایش می گذرونم که از فرصت بدست اومده, بهترین استفاده رو برده باشم». من اما این بار هم حرف گوش ندادم و هر هفته مطلب گذاشتم! ولی حالا برای اینکه نشون بدم که به حرف بابام ارزش میدم و ضمنا به این دلیل که احترام گذاشته باشم به شب های بزرگی که در راه هستن, تا پایان شب های قدر, وبلاگ نویسی رو بی خیال میشم و می چسبم به بهره برداری از ماه مبارک! انصافا اگر زنده هستم و دارم نفس می کشم, یکی از دلایلش اینه که فرصت دارم تا در شب های قدر عبادت و استغفار کنم. زنده بودن... شاید همین یک خوبی رو داشته باشه! ......................................................... پانوشت 1: هق هق شب زنده داری ام, نثار فرق شکافته ات... پانوشت 2: وَ بِدُعائِکَ تَوَسُّلی مِن غَیرِ اِستِحقاق ٍ لاِستِماعِکَ مِنّی. (دعای ابوحمزه ثمالی). و در دعا متوسل به لطف تو ام بدون آن که لایق آن باشم که دعای مرا استجابت کنی... توی پرانتز: هر چند فکر نکنم یادتون بمونه اما... برای من هم دعا کنید.
Design By : RoozGozar.com |